کد مطلب:106420 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251

خطبه 035-بعد از حکمیت











[صفحه 180]

از خطبه های آن حضرت است كه پس از جریان حكمیت ایراد فرمود: خطب: امر بزرگ، پیشامد عظیم. فدحه الامر: وقتی كه كاری مشكل شخص را به مشقت اندازد. جافی: دارای طبیعت دیر آشنا كه سرشتش از الفت دوری گزیند و به همین دلیل با دیگران قطع رابطه كند. هر چند روزگار كارهای بزرگت و حوادث عظیمی پیش آورد، در هر حال سپاس و ستایش خداوند را سزاست. گواهی می دهم كه معبودی جز او نیست، تنها او آفریدگار است و شریكی ندارد، و خدایی غیر او نیست و گواهی می دهم كه محمد (ص) بنده خدا و پیامبر اوست رحمت خدا بر او و آل او باد. اما بعد، بی شك نافرمانی از دستورهای اندرزگوی مهربان و دانای كار آزموده سبب سرگردانی می شود و پشیمانی و ندامت را به دنبال می آورد، من در موضوع حكومت نظر خود را به عنوان دستور كار به شما فرمان دادم و آنچه از گوهر رای در نهانخانه خاطر داشتم خالصانه، صاف و بی غش برای شما بیان كردم. ولی ای كاش دستور قصیر (وزیر جذیمه پادشاه عربستان) اطاعت می شد كه پشیمان نمی شدید (یعنی اگر امر مرا اطاعت می كردید دچار فریبكاری عمروعاص نمی شدید) اما شما همچون مخالفان ستمگر، و پیمان شكنان گنهكار مرا نافرمانی كردید تا بدان حد كه نصی

حتگر در نصیحت كردن خود به تردید افتاد و آتش زنه از دادن آتش بخل ورزید (كنایه از خودداری فایده رساندن به اشخاصی كه شایستگی لازم را ندارند، می باشد) مثل من و شما چنان است كه شاعر هوازن گفته است: امرتكم امری بمنعرج اللوی فلم تستبینوا النصح الا ضحی الغد می گویم (شارح) روایت شده كه عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری، در جایی به نام دومه الجندل برای حكمیت در امر خلافت مردم با یكدیگر ملاقات كردند. در آن روز علی (ع) به كوفه وارد شد، و منتظر حكمیت آن دو گردید. هنگامی كه به حضرت خبر رسید كه عمروعاص ابوموسی را فریب داده است اندوهی شدید بر آن حضرت هجوم آورد، بپا خاست و برای مردم خطابه ای ایراد كرد، و فرمود: سپاس خدای را... و در پایان خطبه به شعر درید تمثل جست. در بعضی از روایات، این جملات نیز آمده است: بهوش باشید این دو مردی كه شما برای داوری انتخاب كردید، حكم كتاب را پشت سرگذاشتند، و آنچه را قرآن میرانده بود، زنده كردند، و هر یك از آن دو، هوای نفسش را پیروی كرده، و بی دلیل و برهان، حكمی صادر كردند و آن گاه، در داوریشان بر خلاف رفتند، و هیچ یك از آنها را خداوند هدایت نفرمود. شما برای جهاد در راه خدا و به راه افتادن و حركت

كردن آماده شوید، و در روز فلان، در لشگرگاه خود حاضر باشید. داستان حكمیت و علت آن را تاریخ نقل كرده است، علاقمندان به مطالعه بیشتر به كتب تاریخی معتبر مراجعه كنند. لغات خطب امر بزرگ، پیشامد عظیم فدحه الامر: وقتی كه مشكل كار شخص را به مشقت اندازد. سنگینی كار جافی دارای طبیعت دیر آشنا كسی كه سرشتش از الفت دوری گزیند و به همین دلیل با دیگران قطع رابطه كند. قوله علیه السلام: الحمد لله... الجلیل) سپاس خدای را هر چند روزگار كارهای بزرگ و پیشامدهای دشوار فرا رویم قرار دهد. در این كه چرا حضرت، خیر و شر را به روزگار نسبت داده است قبلا توضیح دادیم منظور امام (ع) از این عبارت این است كه در خوشحالی و بد حالی، در هر حال خدا را سپاس می گویم. ان در جمله حضرت برای بیان غایت و نهایت امر به كار رفته است. از آغاز خطبه چنین فهمیده می شود كه جریان حكمیت را به اتفاقی بزرگ و پیشامدی سخت و دشوار تعبیر كرده است و در عین حال، خداوند را در رویارویی با این دشواریها شاكر و سپاسگزار است. قوله علیه السلام: لیس معه اله غیره تاكیدی بر معنای كلمه توحید و تثبیت محتوای آن است. پس از حمد خداوند، حضرت سرپیچی از فرمان مشاوری را كه دارای ویژگیهای خ

اصی باشد، موجب پشیمانی و خسران دانسته است. قوله علیه السلام: اما بعد... الندامه: امام (ع) برای مشاور خوب چهار صفت ذكر كرد كه در صورت داشتن آن صفتها، پذیرش نظر وی واجب و لازم است. این ویژگیها به قرار زیر است: اول آن كه مشاور ناصح باشد زیرا مشاور ناصح درست فكر می كند و اندیشه اش را برای نظر دهی خالص می گرداند. ولی غیر ناصح، ناپخته نظر می دهد، و مشورت خواه را به ضرر و زیان دچار می سازد. ویژگی دوم مشاور مهربانی اوست، به این دلیل كه مهربانی سبب می شود مشاور نصیحت عاقلانه كند و نصیحت درست و عاقلانه، دقت در كار و تامل و كوشش لازم در اظهار نظر را سبب می شود. سبب اصلی در نصیحت و مهربانی مشاور، یا دینداری و یا دوست داشتن مشورت خواه است. صفت سوم مشاور دانشمند بودن است، چه دانشمند با دانش خود، مصلحت را تشخیص می دهد و خیر را در نظر می گیرد، بر خلاف جاهل كه همچون نابیناست، و جهت خیر و صلاح را نمی داند. پیامبر خدا (ص) فرموده است: اگر از خردمند راهنمایی بخواهید هدایت می شوید و خلاف خردمند عمل نكنید كه پشیمان می شوید عبدالله بن حسن به فرزندش محمد توصیه كرد: از مشورت كردن با نادان برحذر باش، بدان سان كه از دشمنی دشمن دانا هراس

ناكی، زیرا چنانكه محتمل است فریب و نیرنگ دشمن خردمند شما را دچار خطر كند، بیم آن هست كه مشورت با جاهل، شخص را در گرداب هلاكت اندازد. صفت چهارم مشاور داشتن تجربه است زیرا نظر دانشمند، تا به محك تجربه همراه نشود، كمال لازم را نخواهد یافت. توضیح مطلب این كه دانشمند هر چند، جهت مصلحت در امر را می داند، ولی گاهی ممكن است، برخی جهات فاسد نامشخص در موضوع باشد، كه جز با تجربه مكرر، بدان آگاهی حاصل نمی شود. بنابراین مشورت، بدون تجربه دربردارنده گمان خطاست. و لذا در كتاب منثورالحكم چنین آورده شده است: هر چیز نیازمند خرد است، و خردمند نیاز به تجربه دارد. با روشن شدن این واقعیت، كه فرمانبرداری از نظر مشاور خوب و دارای صفات ویژه مشورت، واجب، و در بیشتر موارد از جهت پیامد خیر موجب خوشحالی و رستگاری می شود مسلم می گردد كه مخالفت و عصیان، نسبت به رای و نظر چنین مشاوری اندوه و پشیمانی را به دنبال خواهد داشت. حضرت به دنبال توصیف یك مشاور خوب می فرماید: من به شما فرمان مخالفت با این حكمیت را دادم، شما اطاعت نكردید. حال با روشن كردن این موضوع كه سرپیچی از مشورت، مشاور ناصح دلسوز اندوه و پشیمانی به دنبال دارد به توضیح این حقیقت

تلخ می پردازند كه، آن بزرگوار در داستان حكمیت مشاور بوده، و به پیامد این حادثه هم، اشاره كرده است، ولی فریب خوردگان، با امام (ع) مخالفت كرده اند. در این مورد می خواهند برای كوفیان روشن كنند با وجودی كه امام (ع) دارای شروط لازم مشورت بوده و نظر خود را به آنها فرموده است، آنها به نظر آن حضرت وقعی ننهاده، و با ایشان مخالفت كرده اند، حال بر حسب گناهی كه مرتكب شده و مشورت را نادیده گرفته اند طبیعی است كه دچار ندامت شوند. نخلت لكم مخزون رایی: گنجینه صاف و خالص نظرم را بیان كردم لفظ نخل بمعنی غربال كردن و ناخالصیها را جدا كردن كنایه از رای محكم استوار و خالص و بی غش است كه از درایت و اجتهاد حضرت سرچشمه می گرفته است. جهت مشابهت این است. چنان كه بهترین و با صرفه ترین كالای مصرفی مثل آرد، بیخته و غربال شده آن است نیكوترین و سودمندترین، رای و نظر آن است كه از ناخالصیهای شهوت و غضب و خشم بدور باشد. رای حضرت در جریان حكمیت بدور از هر پیرایه ای اظهار گردیده است آری اگر امروز فرمان قصیر اطاعت می شد. این ضرب المثل عرب بوده كه به هنگام مخالفت با یك حقیقت آورده می شده است، و حضرت در این مورد این ضرب المثل را آورده اند. اما جر

یان به وجود آمدن این ضرب المثل: یكی از پادشاهان به نام جذیمه پدر زباء ملكه جزیره العرب را كشت، زباء بی درنگ از روی خدعه و فریب قاصدی، پیش جذیمه فرستاد و از او خواست كه به جزیره العرب بیاید و با ملكه ازدواج كند تا در صورت بوجود آمدن فرزندی وارث هر دو پادشاهی باشد. جذیمه دعوت ملكه را پذیرفت و با هزار سواره و مرد جنگی به راه افتاد اما سپاهیان دیگر خود را همراه نبرد و تحت فرماندهی خواهر زاده خود عمرو بن عدی قرار داد. قصیر كه از وزرا و طرف مشورت جذیمه بود، صلاح نمی دانست كه پادشاه به این سفر اقدام كند. ولی جذیمه پیشنهاد قصیر را قبول نكرد. هنگامی كه به محدوده جزیره العرب رسیدند. لشگر عظیمی بعنوان استقبال از طرف ملكه زیاء اطراف سپاهیان جذیمه را گرفتند و هیچ نوع احترام و اكرامی از پادشاه به عمل نیاوردند. دوباره قصیر كه وضع را چنین دید، به پادشاه گفت: نظر من این است، كه شما از همین جا باز گردید، زیرا حیله ای در كار است، دعوت كننده شما یك زن است و طبیعت زنها مكر و فریب و نیرنگ است. ولی باز جذیمه به گفته قصیر اعتنا نكرد. هنگامی كه وارد جزیره العرب شدند و به دربار ملكه رسیدند، زباء دستور داد پادشاه را كشتند، قصیر كه از ا

ین پیش آمد سخت ناراحت بود گفت: سخن قصیر پذیرفته نمی شود لایطاع لقصیر امرء این جمله قصیر بعدها، برای هر نصیحت كننده ای كه دارای نطر درستی باشد و از رای و نظرش تبعیت نشود، ضرب المثل شده است. در عبارت حضرت: لو كان یطاع لقصیر امر، كلمه لو حرف شرط است، برخی پنداشته اند كه جواب لو شرطیه جمله ما قبل است. ولی حق این است، كه جواب لو شرطیه دراین عبارت از كلام افتاده است، از ترتیب سخن معنای فرموده حضرت فهمیده می شود، بدین طریق: من نظرم را درباره این حكمیت و داوری به شما مردم كوفه گفتم، و نصیحت و پند و اندرز خود را بیان داشتم، اگر از من فرمان می بردید، و آنچه به شما دستور دادم به كار می بستید، زیرا نصیحت خود را، بدور از هر شكی و تردیدی توضیح دادم. چنان كه روشن شد. جمله اگر دستور را به كار می بستید جواب لو و شرطی است كه در سخن امام (ع) آمده است. دلیل روشن این توجیه این كه جواب شرط از عبارت افتاده است، كلام بعدی آن حضرت است كه فرمود: مرا مانند افراد مخالف تباهكار و گناهكار و بی توجهان ستمكار انكار و نظر مرا رد كردید. این كلام به منزله استثناء كردن نقیض تالی است و معنای ضمینی سخن حضرت با توجه به استثنای تالی چنین می شود: م

ن فرمان خود را درباره حكمیت دادم و نصیحت خود را بدور از هر غش و آلودگی به شهوت و غضب، برای شما بیان كردم، ولی از دستور و نصحیت من بمانند كسی كه دستور را نادیده بگیرد و بر مشورت كننده ستم كند، سر برتافتید و مرتكب گناه شدید. مخالفت و سرپیچی شما چنان فراوان و جدی صورت گرفت كه نصیحت كننده را در نصیحت كردن خود به شك انداخت! كه آیا درست نظر می دهد یا نه؟! فرموده امام (ع) بیان كننده این حقیقت است كه مشاور هر چند در نظر و رایش راه درست را رفته باشد، هنگامی كه مخالفان نظر او زیاد باشند، در صحت نظر خود شك می كند، چرا كه تشخیص مصلحت در امری، از كوشش و جدیت در بررسی علایم و نشانه ها، برای مشاور حاصل می شود، وقتی كه مشاور احتمال بدهد كه خلاف رای و نظر او ممكن است، مصلحت باشد دیگر مانعی نمی بیند كه شخص دیگری رای و نظر درست را، به این دلیل كه نشانه های دیگری در اختیارش بوده، ابراز كند؟ در این صورت نظر مشاور دومی با نظر مشاور اول، تعارض پیدا می كند و خلاف نظر او را نشان می دهد، بخصوص كه اگر مخالفت از ناحیه گروه زیادی شده باشد، كه درجه احتمال را بالا ببرد، و مشاور اول را به شك می اندازد، كه آنچه او مصلحت دانسته، مصلحت نباشد،

نشانه و علایمی كه مشاور نخستین در اختیار داشته، برای اظهار نظر كافی نبوده است با توجه به این توضیح است كه حضرت فرموده است: مخالفت شما مردم كوفه چنان بود. كه نصیحت كننده را در نصیحت كردن به شك انداخت، در این عبارت منظور امام (ع) از نصیحت كننده، خود آن حضرت، و منظور از رای و نظر، رای و نظر خود آن حضرت است. چون بیشتر اطرافیان در امر حكمیت با آن بزرگوار مخالفت كردند. بعضی از شارحان كلام امام (ع) را حمل به مبالغه و استدلال كرده اند كه آن حضرت از شك كردن در رای و تصمیم گیری مبراست، قوله علیه السلام: و ضن الزند بقدحه: شما با مخالفت خود آتش زنه را از دادن آتش پشیمان كردید. گروهی این سخن را ضرب المثل دانسته و اشاره به شخصی دانسته اند كه از رساندن فایده به دلیل این كه پذیرنده عاقل و با معرفتی در فراگیری كلامش نمی بیند از سخن گفتن منصرف می گردد. و یا شخصی كه نمی تواند از نصیحت سودی ببرد، هنگامی كه مشورت كننده، مورد تهمت واقع شود و خیانت ببیند و یا در ابراز نظرش به لغزش متهم شود، چه بسا كه پس از آن، رای درستی از مشاور به دلیل خشمی كه از جهت مواجه شدن با مخالفت بر وی غلبه كرده، نشود. از آنجا كه قصد حضرت از ادای عبارت، ای

ن بوده كه ثابت كند كوفیان به دلیل مخالفتشان با نظر آن بزرگوار پشیمان خواهند شد و نشان دهد كه این امر نتیجه سرپیچی آنان از فرمان ایشان بوده، فرموده است: مثل من و شما مثل شاعر هوازنی است شما را بر رد حكمیت دستور دادم قبول نكردید. این شعر یك بیت از قصیده درید بن صمه است كه در رثا و حماسه ای سروده و آغاز آن قصیده این بیت است. نصحت لعارض و اصحاب عارض و رهط بنی السوداء و القوم سهد عارض بنی سوداء و قوم سهد نام اشخاصی بوده است كه در این جریان همراه شاعر بوده اند. این سروده از درید بن صمه است و داستان درید این است كه برادر درید عبدالله بن صمه، با فرزندان بكر بن هوازن غطفانی، جنگ كرد و غنایمی به دست آورد، از جمله شترانشان را غارت كرد و به همراه آورد. هنگامی كه به محلی به نام منعرج اللوی رسیدند، عبدالله سوگند یاد كرد كه تا بقیعه را نحر نكند از این منزل كوچ نخواهد كرد. بقیعه شتری بوده است كه قبل از تقسیم اموال غارت شده نحر می كنند و گوشتش را می خوردند و آن شتر از سهام خارج می شود. برادر عبدالله درید گفت: این كار را نكن، زیرا هوازنیها، در جستجوی تو هستند. عبدالله حرف درید را قبول نكرد، و در آن منزل ماند، و بقیعه ر

ا نحر كرد، هنگام صبح، هوازنیها بر عبدالله تاختند عبدالله برادرش درید را به كمك طلبید. درید و یاران عبدالله به كمك وی شتافتند و از عبدالله دفاع كردند، تا زمانی كه درید مجروح شد و به زمین افتاد و عبدالله كشته شد، درگیری ادامه داشت تا شب فرا رسید، درید از تاریكی استفاده كرد و با این كه چندین جراحت برداشته بود، توانست از معركه فرار كند. بعدها این قصیده را سرود. حضرت به شعر درید تمثل جسته است. امام (ع) درید را از جهت نسبت وی به هوازنیها اخوهوازن خوانده است، زیرا او درید بن صمه از فرزندان بنی جشم بن معاویه بن بكر بن هوازن است، چنان كه خداوند متعال در قرآن فرموده است واذكر اخا عاد منظور پیامبر قوم عاد است و یا این آیه كه: قال لهم اخوهم لوطا. كه مقصود لوط پیامبر است و از جهت نسبتی كه به قوم خود داشته است اخو خوانده شده است! در به كارگیری لفظ اخوت به طور مجاز صرف وابستگی و مشابهت كفایت می كند، قبلا در این باره بحث كافی انجام گرفت. جهت تمثل جستن امام (ع) به این شعر بیان این حقیقت است، كه مثل من، در نصیحت كردن و برحذر داشتن شما از پذیرفتن حكمیت، و مخالفت كردن با فرمان من، كه موجب پشیمانی گردید، مثل این گوینده با قوم خو

یش است. وقتی كه آنها را نصیحت كرد و آنها قبول نكردند، و در نتیجه دچار پشیمانی و هلاكت شدند. آنچه حضرت پیروانش را بدان امر فرمود، رها كردن حكمیت و شكیبابی بر كارزار با اهل شام بود. خلاصه موضوع این كه در لیله الهریر نشانه های پیروزی یاران امام بر مردم شام (ظرفداران معاویه) آشكار گردید، به گونه ای كه شكست و هلاكت را برای خود مسلم دیدند. معاویه با عمروعاص برای نجات خود و اطرافیانش مشورت كرد. عمروعاص گفت: سپاهیان تو با لشكریان علی (ع) برابری نمی كنند. و تو خود نیز مثل علی (ع) نیستی. زیرا او به حكم خدا با تو می جنگد و تو برای ریاست و حكومت. تو می خواهی زنده بمانی، و او به فكر شهادت در راه خداست. اگر تو بر لشكر عراق (پیروان علی) پیروز شوی عراقیها به دلیل بیعدالتی از تو خواهند ترسید ولی اگر علی پیروز شود مردم شام بدلیل عطوفت و مهربانی علی (ع) از او نمی ترسند. با این همه حیله ای بكار گیر و پیشنهادی بده كه میان اطرافیان علی (ع) اختلاف ایجاد كند چه آن را بپذیرند یا رد كنند. آنها را فرا خوان به این كه كتاب خدا میان شما و ایشان داور باشد، تو با این حیله به مقصود خود خواهی رسید و من هم این موضوع را تا زمانی كه لازم باشد ا

ز دیگران پوشیده می دارم. معاویه رهنمود را پذیرفت: صبح كه فرا رسید، قرآنها را بر سر نیزه ها كردند و در میدان برافراشتند، تعداد آنها را پانصد قرآن دانسته اند قرآن مسجد جامع شام را بر سه نیزه بستند و ده نفر آن را نگهداری می كرد. سپاهیان شام یكباره با هم فریاد برآوردند: ای مردم عرب خدا را، خدا را درباره زنان و دختران، خدا را، خدا را درباره دینتان! این كتاب خداست كه باید داور میان ما و شما باشد. امام (ع) با دیدن این فریبكاری، عرض كرد، بار خدایا تو آگاهی كه آنها منظورشان حفظ حرمت قرآن و دین تو نیست، تو میان ما و آنها داوری كن، زیرا به حقیقت تو داور هستی! در اثر این ریاكاری میان پیروان امام اختلاف افتاد. گروهی فریاد زدند: جنگ! جنگ! ولی بیشتر افراد، صدا زدند، داوری كتاب خدا را قبول می كنیم. جنگ برای ما جایز نیست. زیرا ما را به حكمیت و داوری قرآن فرا خوانده اند. از همه سو فریاد برآمد: ترك مخاصمه می كنیم و صلح را می پذیریم. امام (ع) در جواب سازشكاران صلح طلب فرمود: ای مردم، من برای پذیرش فرمان كتاب خدا سزاوارترین شما هستم، ولی معاویه، عمروعاص، و پسر ابی معیط، طرفدار دین نیستند و از قرآن جانبداری نمی كنند. من آنها را از

شما بهتر می شناسم، از دوره كوچكی، تا بزرگسالی با ژنها بوده ام. چه در كوچكی و چه در بزرگسالی از بدترین افراد بوده اند. درخواست آنها كه تسلیم داوری قرآن شویم، سخن حقی است كه با آن اراده باطل كرده اند قرآن بر نیزه كردن آنها به این معناست كه به ظاهر قرآن را می شناسند ولی بدان عمل نمی كنند. منظورشان از این امر فریب، حیله و سست كردن اراده شماست. شما فقط یك ساعت بازو و جمجه هاتان را به من عاریه بدهید، حق در جایگاه خودش مستقر گردیده، چیزی جز برافتادن قوم ستمكار باقی نخواهد ماند. در این هنگام بیست هزار نفر از اصحاب اطراف حضرت را گرفتند و به جای آن كه حضرت را امیرمومنان خطاب كنند بی ادبانه فریاد زدند: یا علی به حكمیت كتاب خدا فرا خوانده شده ای بپذیر وگرنه چنان كه عثمان را كشتیم تو را خواهیم كشت. امام (ع) فرمود: وای بر شما من حكمیت قرآن را قبول ندارم؟ با این كه اول كسی بودم كه بدان ایمان آورده آن را پذیرفتم و اول شخصی بودم كه مردم را به پذیرفتن كتاب خدا فرا خواندم! حال چگونه قرآن را قبول ندارم! با معاویه و شامیان مبارزه می كنم تا آنها در عمل به كتاب خدا ایمان پیدا كنند اما شما را آگاه كردم كه قصد آنها از این پیشنهاد فری

ب دادن شماست و نه عمل كردن به حكم قرآن. ولی آنها به اخطار آن حضرت توجهی نكردند و پیشنهاد كردند كه امام (ع) فرستاده ای را گسیل دارند تا مالك اشتر را از جنگ باز دارد. این تقاضا را وقتی مطرح كردند كه مالك اشتر صبح هنگام لیله الهریر بر لشكر معاویه مسلط شده، چیزی نمانده بود كه وارد اردوگاه معاویه شود، و پیروزی حتمی شده بود. حضرت ناگزیر برای بازگشت مالك اشتر اقدام كرد و مالك با ناراحتی باز گشت و میان او و كسانی كه امام (ع) را به حكمیت قرآن دعوت می كردند، اختلافی درگرفت، اما از همه سو فریاد زدند، امیرالمومنین به حكمیت رضا داد. در این رابطه عهدنامه ای بر متاركه جنگ نوشتند كه در آینده بخواست خداوند به چگونگی آن خواهیم پرداخت.


صفحه 180.